جدول جو
جدول جو

معنی داغ ناکرده - جستجوی لغت در جدول جو

داغ ناکرده
(کَ دَ / دِ)
مقابل داغ کرده. که آهن تفته بر اندام وی ننهاده باشند. که نشان داغ بر اندام وی پدید نیاورده باشند. بی داغ و نشان:
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
کرگان داغ ناکرده قطار اندر قطار.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
ناکرده کار. آنکه عملی را انجام نداده باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ / دِ)
دست نخورده. بکر. دوشیزه. به مهر:
دست ناکرده چندگونه کنیز
خلخی دارد و خطائی نیز.
نظامی.
دست ناکرده دلستانی چند
بکر چون روی غنچه زیر پرند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نعت مفعولی از داغ کردن: ملهوز، داغ کرده بر تندی بناگوش. (منتهی الارب) ، بنده. غلام:
دشمنش داغ کردۀ زحل است
از سعادت چه رونقش دانند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار ناکرده
تصویر کار ناکرده
کسی که کاری انجام نداده باشد نا کرده کار نکرده کار
فرهنگ لغت هوشیار
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
فرهنگ گویش مازندرانی